شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : ترکیب بند
دلآواره بــود ووطـن آفــریــدنـد هـزاران اویـس و قــرن آفـریـدنـد
پی خـویش تاعـاشـقـان را کشانند دلـیـلـی بر عـاشـق شـدن آفـریـدند
کـسـای یـمـانـی سـهتـن داشـتـه و تـنـی دیـگـر ازپـنـج تن آفـریـدنـد
به گلزار زهرا شکفت حُسن یوسف وبـرقـامـتـش پـیـرهـن آفــریـدنـد
صـلـه میدهـد فـاطـمـه بـرگـداها که اورا گلی چون حسن آفـریـدند
دگر هیچ حرفی ز ما و ز من نیست حسن هست ودیگر بجز اوسخن نیست
حقیر،آنکه مجنون نام حسن نیست چه بدبخت،آنکه غلام حسن نیست
کسی ازدرش دسـتخـالی نرفـته که “نه” گفتن اصلا مرام حسن نیست
سرسـفـره ما نـان وآبی که داریم یقـیـنا بجـزفیض عام حسن نیست
بهصلحـش بـپا کردجنگیجهانی قـیـامی شـبـیه قـیـام حـسـن نیـست به ظاهر مزارش به خاک بقیع استبه باطن جز این دل مقام حسن نیست
در خـانـهاش خضر و آدم نشـسـتهکلیم همچو عیسی بن مریم نشسته
عجب غیرعادی مدینه شلوغ است بـبـین سـائـلان را پی هم نـشـسـته جواب از درش کرده امشب،خودش هم مـیـان گـداهـاش،حــاتـم نـشـسـتـه
کرمـخـانه بـازوکـرم هم فـراوان کریم جـهـان،صدر عـالم نشـسـته
کهامشب فـقـط تاسحـرگه ببخـشد به شـاه وگـدایـان با هـم نـشـسـتـه
به جودت نظر کن،مبین ظرف ما را
توسـرریـز کـن کـاسههای گدا را
شـکـوه نـبی مـوج زد باظهـورت و میداد عزّت به هرجا حضورت
هـمیـشه به مادرتووابـسـته بودی به قـربـان آن حـسپـاکغرورت
تـو لـبـخـنـد بر نـاسـزایش زدی و عیان شد برآن مرد خُلق صبورت
و گـفـتـی:غـریـبی؟بـیا مـنـزل ما بـیــا تـا نـمــائــیـم رفــع کــدورت
زبس که مـحـبت به اوکـردی آقا دلش پُرشد از لطف وباران نورت
تو با دشمنت که چـنـین مـهـربانی
مـبـادا از این خـانـه مـا را بـرانی
خـداونـدرا منظـری توحسنجان یم جـود راگوهـری توحسن جان
رسول خدا را چوزهراست کوثر بر او نازنین کوثری تو حسن جان
بـه کـوری چـشـم حـسـودان ابـتـر فقـط نسل پیغـمبـری توحسنجان
به میدان جـنگ جـمـل، دید دشمن همان حیدر خـیبری تو حسن جان
عـلـمـدار صـفـیـن لــرزیـد وقـتـی زدی بردل لشکری توحسن جان
به پشت توتکـبـیر سـر داد حـیدر
تو در رزمی اسـتاد عباس و اکبر